ضحاضحا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ضحای داییش

درگیر رویای توأم

1392/1/26 2:13
نویسنده : دایی ضحا
608 بازدید
اشتراک گذاری

دو سال و دو ماه و بیست و دو روز و دو ساعت و بیست و دو دقیقه ات که شد داشتم ساعت را نگاه میکردم و به این فکر بودم که این ضحایی که تو باشی چه حکایتها داری در بزرگ شدنت! امروز مادر خودت بیماری نفسگیری داشت و زمینگیر بود. هنوز پدربزرگت از جا بلند نشده، مادر بزرگت هم بستری شد. من هم که داستانم مشخص است. اینجای فکرم را بلند گفتم که خدا صبرت بدهد ضحا! مامان گفت صبرش بدهد اما چی شده! با تعجب گفتم چی نشده!؟ و رفتم... 

ضحا جان! تا امروز، به این عقیده ام که باید کیفیت زندگی را بالابرد نه طول و عرضش را... هر روز زندگی پیکسلهای تصویری هستند که از تو ساخته میشوند و هر ساعت فوتونهایی که منجر به ساخت پیکسل در سنسور زمانِ تو... این به نظرم ابدا اهمیت ندارد که از تو تصویر درد آوری بماند یا تصویر شادابی! چرا که از هر دو به تعداد آدمیزادگانی که به تو نگاه میکنند تعبیر هست. چه بسا از بدترین و سخت ترین تصاویر شکوهمندترین تعابیر روزی به دست آید و برعکس، از بهترین و شاداب ترین تصاویر سخت ترین و ناسزاترین تعابیر... این ابدا وظیفه ی تو نیست... وظیفه ی تو و ما این است که آنچه قرار است دیگران ببینند از ما، کیفیت مطلوب داشته باشد... پس لحظاتت را زندگی کن ولاغیر

شاید بیش از هر زمانی در این سی سال حالا درگیر رفتن از این وطن شده ام به دلایل مختلف کاری و تحصیلی و ... و طبیعتا هربار به پاسخی نزدیک به هرگز! و شاید دلیل همگی این نه گفتن ها - بی هیچ اغراقی - تو باشی. تو... ضحا. ابدا از پدر بودنِ خودم تصویری نمیسازم و ندارم؛ و تا این لحظه همه ی آنچه می اندیشم بخاطر توست... و آینده ات و شیوه ی تربیتت... که ظاهرا بخش اندکیش به عهده ی من است اما همانطور که من از اقوام دورترمان تأثیر گرفتم و از آن راضی ام، امیدوارم اثری بر تو داشته باشم که سالها بعد وقتی دوره میکنی خودت و من را، رضایتی داشته باشی... از آنچه رفته.

عزیز... 

کاش این عبارت مولانای بزرگ را زود درک کنی که جهانِ ما در قیاس با جها قدر مستراحی است؛ و زندگی ما همانقدر است که برای رفع و دفع حاجت قدم به آن میگذاریم! چه بسیار افسوس اما که بسیاریمان در این زمانه جا انداخته ی در آنیم... 

حواست باشد / باید حواسمان باشد... 

ضحا، این را میخواستم همین دو سه شب قبل که باز برای چندمین بار نگفتی دستشویی داری و قسمت دیگری از خانه را کثیف کردی بگویمت... نشد! ترجیح دادم وقتی بزرگترها هستند چیزی نگویم! اما دقت کن که در همین مستراح باید به کمال قضای حاجت کرد و زود خلاص شد... خودت را درگیر زندگی اینگونه مکن عزیز...

عزت زیاد. زیاده عرضی نیست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ضحای داییش می باشد